اینجا منمُ شعر چشمای تَرم
منُ افکار ممنوع توی سرم
منُ این کوچه های تاریک جنون
شعله های شمع آلوده به خون
منُ وحشت تجاوزْ به هر نفسم
رژه رفتن شکنجه های قفسم
تکرار ِکابوس ِ تنها شُدنم
رقص بوسه های غمْ روی تنم
منمُ صدای ناله های بی ثمر
صدای خشم ضربه های تبر
منمُ مُرور خاطراتی که بَدن
دستایی که به عمرم سیلی زدن
اینجا منمُ شعر چشمای تَرم
منُ حس پرواز ِ تو بال و پرم
منُ ابری که شاعرانه می باره
ابری که چشم تو رو یادم می یاره
..............................
پ.ن: تقدیم به "امید" که این روزها قدمهایش سنگین شده است.
......چقدر ترس داشتم توش
زندگی ترس داره... و گاهی نداره و ... امید داشته باش!
دنبال تو آغوشها را گشتم و گشتم
از هر کسی با گریه و با بغض برگشتم
از هر کسی زخمی مرا خاموش تر کرده
"تا این بغل از یاد دستای تو برگرده..."
با هر کسی با هم شدم تا پیش تو باشم
یکشب درون خلوت رویاییت جا شم