روزها

روزها فکر من این است...

روزها

روزها فکر من این است...

سلام پاییزم!

پاییز 

مگر می شود تو بیایی و مشعوف نشوم؟ جان نگیرم و تازه نشوم؟... مگر می شود با باران غزل پوشت از خویش رها نشوم و سرمای لطیفت را لمس نکنم؟... مگر می شود از عطر نمناک کوچه هایت پر نشوم و شکوه رنگهایت را در قاب چشمانم حک نکنم؟... نه! تو خوب می دانی که نمی شود!  

سلام پاییزم! به خانه خوش آمدی...

همراه شو عزیز

تفنگت را زمین بگذار   

همراه شو عزیز/همراه شو عزیز
تنها نمان به درد/کین درد مشترک
هرگز جدا جدا/درمان نمی شود
دشوار زندگی/هرگز برای ما
دشوار زندگی/هرگز برای ما
بی رزم مشترک/آسان نمی شود
تنها نمان به درد/همراه شو عزیز
همرا شو/همراه شو
همراه شو عزیز
همراه شو عزیز
تنها نمان به درد/کین درد مشترک
هرگز جدا جدا/درمان نمی شود  

 

دانلود: اینجا و یا اینجا 

 

مطالب بیشتر در خصوص این تصنیف 

 

پی نوشت:‌در نظرات این پُست، توسط آقای "جعفر مرزوقی" در خصوص لینک پیشنهادی برای توضیحات بیشتر ، مطالبی درج شده است. لذا به دوستانی که خواهان درک حقیقت هستند و تمایل دارند بدانند که واقعا سُراینده این تصنیف کیست، توصیه اکید می کنم این توضیحات را نیز بخوانند.

تفنگت را زمین بگذار

 تفنگت را زمین بگذار

 تفنگت را زمین بگذار

که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار

تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن

من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن

ندارم جز زبانِ دل دلی لبریزِ مهر تو

تو ای با دوستی دشمن

زبان آتش و آهن، زبان خشم و خونریزی ست

زبان قهر چنگیزی ست

بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید

فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار

تفنگت را زمین بگذار

تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو

این دیو انسان کش برون آید

تو از آیین انسانی چه می دانی؟

اگر جان را خدا داده ست

چرا باید تو بستانی؟

چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را

به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی

و حق با توست

ولی حق را برادر جان به زور این زبان نافهم آتشبار

نباید جست…

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار

تفنگت را زمین بگذار… 

 

دانلود با کیفیت عالی (۱۲مگابایت)   

دانلود با کیفیت خوب (۸ مگابایت)  

دانلود با کیفیت متوسط (۳ مگابایت)