ـ گوش کن رفیق! این چیزی که الان میخوام بهت بگم باید بین خودمون بمونه قول میدی؟ این فقط مربوط به من و توئه، فقط من و تو!
ـ قول؟! مگه چی می خوای بگی که نباید کس دیگه ای خبر دار بشه؟
ـ وقتی گفتم خودت میفهمی حالا قول بده!
ـ باشه، قول می دم بین خودمون بمونه!
- خوبه، الان بهت می گم...
- یادته 30 سال پیش عاشق اون دختره، همونی که نقاش بود شدی و بعد از یه سال که باهم بودین ولت کرد و رفت؟
- آره، هنوز هم وقتی یادش می افتم داغون می شم، آخر هم نفهمیدم چی شد که ولم کرد! حالا چی می خوای بگی که به اون مربوط می شه؟
- خوب من اون موقع جوون بودم و نادون و البته یه کم حسود، من یه چیزای دروغی در مورد تو بهش گفتم و خوب این جوری شد که ولت کرد!
- پس ماجرا این بود!
- ناراحت نشدی از دستم؟ فکر کردم که خیلی عصبانی بشی! خودمو برای هر عکس العمل تندی از طرف تو آماده کرده بودم!
- شاید هم باید همین جوری که گفتی می شد ولی... حالا من یه چیزی رو باید بهت بگم و تو هم قول بده بین خودمون بمونه!
- چه چیزی؟ قول می دم!
- خوبه!... یادته 33 سال پیش دوست دخترت همونی که تو داروخونه کار می کرد، تصادف کرد و مرد؟!
- چی میخوای بگی؟! نکنه تو...!
- آره! من پشت فرمون بودم و البته جوون و نادون و یه خورده هم حسود! ...