روزها

روزها فکر من این است...

روزها

روزها فکر من این است...

خورشید

با خورشید درد دل کردم، سالهاست در حسرت سایه ای که ندارد می سوزد و می سازد... دلم به حالش سوخت، به حال خودم نیز هم.



.......................

پ.ن: یادم هست سالها پیش یکی گفت چشمها را باید شست...

حافظه




قلبمو به حافظه ی خنجرت سپردم... می دونم آلزایمر هم بگیره باز منو یادش میاد...




تقویم



تقویمم را ورق نزن... همه‌ی روزهایم جمعه‌ست.





امسال هم "سر اومد زمستون"

بهار هم از روی تو خجالت می کشد... خوشحال نیست، اما آمده است...


------------------------------

پ ن: سر اومد زمستون