با خورشید درد دل کردم، سالهاست در حسرت سایه ای که ندارد می سوزد و می سازد... دلم به حالش سوخت، به حال خودم نیز هم.
.......................
پ.ن: یادم هست سالها پیش یکی گفت چشمها را باید شست...
بهار هم از روی تو خجالت می کشد... خوشحال نیست، اما آمده است...
------------------------------
پ ن: سر اومد زمستون