برای تو و خویش،
چشمانی آرزو میکنم که چراغها و نشانه ها را
در ظلماتمان ببیند،
گوشی که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود،
برای تو و خویش،
روحی که این همه را در خود گیرد
و بپذیرد،
و زبانی که در صداقت خود،
ما را
از خاموشی خویش بیرون بکشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است،
سخن بگوئیم ...
مارکوت بیگل
ترجمه: احمد شاملو
ادامه...
تقویمتو خودت ورق بزن حتی اگر همه روزهاش جمعه بود... وگرنه برات ورق می زنند طوری که همه جمعه ها برات حذف بشن!
می دانی
تو خوبی؛
من خوبم؛
اما هیچ چیز سر جایش نیست…
آهنگ نفسهایمان، زمزمه لبهایمان، شوق قلبهایمان، ... هیچ چیز سر جایش نیست...