برای تو و خویش،
چشمانی آرزو میکنم که چراغها و نشانه ها را
در ظلماتمان ببیند،
گوشی که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود،
برای تو و خویش،
روحی که این همه را در خود گیرد
و بپذیرد،
و زبانی که در صداقت خود،
ما را
از خاموشی خویش بیرون بکشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است،
سخن بگوئیم ...
مارکوت بیگل
ترجمه: احمد شاملو
ادامه...
دریا رفتم جلو، آنجا که نفس ازهوا بیزار بود آنجا که نفس از آب آرامش ابدی میخواست آب را خواهم خواند که به تو برساند آهنگ طنین آمیز موج را ما همینجائیم طناب ماه را که بگیری به ما خواهی رسید ...
اثر محمدقلی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دریا
رفتم جلو، آنجا که نفس
ازهوا بیزار بود
آنجا که نفس از آب
آرامش ابدی میخواست
آب را خواهم خواند
که به تو برساند
آهنگ طنین آمیز موج را
ما همینجائیم
طناب ماه را که بگیری
به ما خواهی رسید ...
اثر
محمدقلی