زوج جوونی که مدتی قبل چند جلسه ای پیشم اومده بودن، دیروز دوباره اومدن. با یه دست گل و رنگ و روی باز و خوشحال و... البته وقت هم گرفته بودن تا در مورد یه چیزایی با هم حرف بزنیم... دسته گل برای تشکر بود، یعنی اینکه فکر می کردن من کمکشون کردم اوضاع رابطه شون خوب بشه... شاید تشکر اصلی رو من باید از اونا بکنم که به خودشون اجازه دادن تغییری اتفاق بی افته، اجازه دادن که بخوان اوضاع عوض بشه، این اون امتیازی که خیلی از مراجعان مراکز مشاوره ندارن و در انتظار یه معجزه آنی هستن، دستی که از غیب برون آید و کاری بکند! و سخت ترین کار اینه که به یه نفر این آگاهی رو بدی که معجزه خود خودشه نه...
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
...
در محفل عاشقان خوشا رقصیدن
دامن ز بساط عافیت برچیدن
در دست سر بریده ی خود بردن
در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن
...
هرجا که نگاه می کنم خونین است
از خون پرنده ای گلی رنگین است
در ماتم گل پرنده می موید و گل
از داغ دل پرنده داغ آجین است
فانوس هزار شعله اما در باد
می سوزد و سرخوش است و چین واچین است
یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی
از عشــــق هر آنچه می رسد شیرین است
...
در آتش و خون پرنده پر خواهد زد
بر بام بلند خانه پر خواهد زد
امشب که دوباره ماه بالا آمد
می آید و باد پشت در خواهد زد
یک ساقه ی سبز در دلم خواهد کاشت
مهتـــاب بر آن شبنم تـر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا می شکفد
خورشیـــــد به شاخه ها شرر خواهد زد
...
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی
مارا ز سر بریده می ترسانی
ما گر زسر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم