روزها

روزها فکر من این است...

روزها

روزها فکر من این است...

ساکت می شم

شاید باید بیشتر از این، با زبان بی زبانی چیزی نگم. شنیدنی در کار نیست، ساکت می شم.

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 15:37 http://iran.forum.st

سلام
اگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم
جای شما توی جمع ما خیلی خالیه.

یه زمینی سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 23:46

روزی صدایم باز خواهد شد
سکوت‏آب
مى‏تواند
خشکى ‏باشد و فریاد عطش:
سکوت‏گندم
مى‏تواند
گرسنه‏گى ‏باشد و غریو پیروزمندانه‏ى قحط:
همچنان که ‏سکوت ‏آفتاب
ظلمات ‏است ـ
اما سکوت ‏آدمى فقدان‏ جهان ‏و خداست:
غریو را
تصویر کن!

بهار چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 13:47

منم واقعا احساسم اینه که دیگه کافیه. دیگه باید گذاشت سوگواریه شروع بشه. نباید انکارش کرد. اگه شروع بشه واقعا هم تموم میشه، اما اگر نذاری شروع شه ، تا همیشه مثل خوره روح آدمو میخوره...

بهاری، بهار مهربون و دوست داشتنی، همه چیز تمام شدنی است، زندگی، عشق،پروانه، رودخانه، شمع، گل، من، تو ، او، ما، شما، ایشان! فقط باید اجازه داد یک چیزهایی زودتر تمام شوند(تا رنجشان را نکشیم) و یک چیزهایی دیرتر(تا لذتشان را ببریم)... اما عقیده دارم یک چیزی تمام نشدنی است، اصل و جوهر همه چیزهایی که در بالا گفتم! بعد از ما باز هم عشق هست، زندگی هست، من ها و تو ها و ما ها و ... هستند. این خیلی زیباست! همین :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد