روزها

روزها فکر من این است...

روزها

روزها فکر من این است...

تفنگت را زمین بگذار

 تفنگت را زمین بگذار

 تفنگت را زمین بگذار

که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار

تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن

من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن

ندارم جز زبانِ دل دلی لبریزِ مهر تو

تو ای با دوستی دشمن

زبان آتش و آهن، زبان خشم و خونریزی ست

زبان قهر چنگیزی ست

بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید

فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار

تفنگت را زمین بگذار

تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو

این دیو انسان کش برون آید

تو از آیین انسانی چه می دانی؟

اگر جان را خدا داده ست

چرا باید تو بستانی؟

چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را

به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی

و حق با توست

ولی حق را برادر جان به زور این زبان نافهم آتشبار

نباید جست…

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار

تفنگت را زمین بگذار… 

 

دانلود با کیفیت عالی (۱۲مگابایت)   

دانلود با کیفیت خوب (۸ مگابایت)  

دانلود با کیفیت متوسط (۳ مگابایت)

نظرات 2 + ارسال نظر
ماری کوری سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 16:58

ناز نفس استاد با این کارش
از شما دوست محترم هم ممنون

رهگذر آبی دل پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:54

سلام رفیق
خیلی ممنون برای آهنگ ها
عالی بود

سلام. خواهش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد