روزها

روزها فکر من این است...

روزها

روزها فکر من این است...

رقص آخرین برگ

رقص آخرین برگ

 

تو این پاییز پُر درد

از شاخه ی خُشک و زرد

چیزی نمونده تا مرگ

تا رَقص آخرین برگ

تا بوسه ی خَزون و

رگبار سَرد تَگرگ

چیزی نمونده تا خاک

تا گونه های نمناک

تا بوی آب و جارو

تاخورشید ِ گرم و پاک

چیزی نمونده تا خواب

تا لَمس موی مهتاب

تا خونه ی شُکوفه

تا گُل سرخ بی تاب

چیزی نمونده تا من

تا تَرک اندوه تن

تا شونه های باد و

ستاره های روشن

تو این پاییز پُر درد

از شاخه ی خُشک و زرد

چیزی نمونده تا مرگ

تا رقص آخرین برگ

نظرات 1 + ارسال نظر
دیانا دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 13:40

Excellent

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد