۱ـ حسی غریبی نیست. چند سالی است که تصویر کودکانه ام از سال نو و عید٬ قربانی این حس شده است. آخر هر سال غم و تیرگی، اول هر سال هم سنگینی و بی حوصلگی. وسط سال را خیلی بیشتر از اول و آخرش دوست دارم! شاید به این خاطر است که درگیر یهای فکری اول و آخر راندارد. به هر حال این روزهارا دوست ندارم، خیابانهای این روزها را هم همین طور، اغتشاش و ترافیک از یک طرف و دیدن صحنه های رنج آور از طرف دیگر آزارم می دهند. گفتم رنج آور، شاید برای شما هم پیش آمده باشد که کودک آدامس فروشی را زیر نظر داشته باشی وقتی با حسرت پُشت مغازه چیزهایی را آرزو می کند که همسالانش در حال خریدن آنها هستند... از نو شدن و تازگی گریزان نیستم ولی تصور می کنم که دیگر تازگیی در سالهای جدید ما وجود ندارد! جز تازگی طبیعت چیز دیگری را بر انگیزاننده نمی بینم، آدمها همان آدمها هستند با همان دلمشغولیهای سال قبل در لباسی جدید، باورها هم کهنه تر از سال قبل! شاید پیش خود بگویی نیمه ی پر لیوان را ببین، این کلام کلیشه ای تهوع آور هم برایم تازگی ندارد!
۲ـ دیشب شبکه ی سه فیلم علمی تخیلی « هوش مصنوعی » اسپیلبرگ را پخش کرد، تعریفش را شنیده بودم ولی فیلم را خودم ندیده بودم. این که ماجرای فیلم چه بود و چه شد بماند، دیدن آن را به کسانی که آن را ندیده اند توصیه می کنم.
من عید و دوست دارم، بیشتر از کوچیکیام حتی:)
:)
یوسف احساس بدی دارم........احساس میکنم حالت اصلا خوب نیست.........قبلا اگر غر میزدی شاکی می شدم.......نه واقعا با این رویکرد که نیمه پر لیوان رو لزوما باید دید...... کلا از غر زدن آدما خسته شدم......و یه جورایی این همه غر زدنو اشتباه میدونم......ولی الان یه احساس دیگه ای دارم....احساس میکنم خیلی خسته تر از اونی شدی که بشه بهت گفت غر نزن......واقعا احساس میکنم باید غر بزنی شاید........حالا این دفعه برای اولین بار ازت خواهش میکنم: اگر حتی یک اپسیلون هم تخلیت میکنه هر چقدر میتونی این جا غر بزن.......
خودت میدونی که اصولن آدم بد بینی نیستم ...ولی این هم اسمش غر زدن نیست ... گاهی واقعن در شرایط روانیی قرار میگیری که لزومن همه چیز رو با دید مثبت نگاه نمیکنی .... از این که بگذریم این یکی دوسال اخیر تجارب زندگی یا بهتر بگم بدی های زندگی یه جورایی آزارم دادن و میدن ... الان که خوب فکر میکنم میبینم اینجا یه جایی شده واسه تخلیه ی هیجانی من ! منم دارم وبلاگ درمانی میکنم با خودم! البته میدونم که به دیگران ربطی نداره مشکلات من، و قصد تشویش خاطر دیگران هم در کارنیست ... در هر صورت فکر می کنم زمان همه چیزو حل کنه ... لا قل تا پایان امسال فرصت بده به قول تو غر بزنم !
منم همدردم فعلا.
مرهم یا همدرد؟ مرهم باشی بهتره....
۱- اول و آخر سال فرقی نداره برام، عید معنایی نداره، همهچی یه جورایی چسبیده به هم. اما حالم خوبه همین جوری الکی انگار! ولی درباره ی این "تازه ندیدن" میخوام بنویسم.
۲ـ منم ندیده بودمش و دیدم اما اونقدر که تعریفشو شنیده بودم به نظرم خوب نیومد.