۱- سینمای معنا گرای ماورایی!
یکشنبه در برنامه ی سینما و ماورا ء فیلمی به نام کُنستانتسن از شبکه ی چهار پخش شد. سه منتقد این مجموعه ی جدید قبل از شروع فیلم هدف برنامه ی خود را نقد و بررسی فیلمهایی که به مسایل ماورا ءالطبیعه می پردازند بیان کردند و از این طریق تفاوتی بین برنامه ی سینما وماورا با سایر برنامه هایی که از تلوزیون دولتی پخش می شود و به قول یکی از منتقدین معنا گرا می باشند قایل شدند (مثل سینما ۴ و سینما ۱). پس از پخش فیلم نقد شروع شد وبه سبک گفتمان میز گردی هر سه منتقد به بحث در مورد فیلم پرداختند . قصد ندارم در مورد فیلم و نقد آن حرفی بزنم . اما آنچه که قبل از خود فیلم نظرم را جلب کرد این بود که فیلم گرچه به مسایلی چون بهشت و جهنم ، فرشته و شیطان می پرداخت ولی در کل معنا گرا بود! نقد بعد از فیلم هم همین را نشان می داد به طور کلی تضادی که منتقدان در معرفی برنامه ی خود ایجاد کردند نشان می داد احتمالن دسته بندی فیلمها بر اساس معنا گرا یا ماورایی اشکال بنیادی دارد و یا اینکه منتقدان تفاو ت بین این دو را بد معرفی کردند! در هر صورت هر فیلمی از سر گرم کننده ترین فیلمهای هالی وودی گرفته تا جدی ترین فیلمهای مطرح، در ذات خود بار معنایی داشته و خالی از معنا نیستند(این را یکی از منتقدین در جایی اشاره کرد).شاید بهتر بود این گونه تقسیم بندی می شد : سینمای معنا گرای ماورایی سینمای معنا گرای غیر ماورایی و ...!
۲- تفاوت
رضا زاده قهرمان جهان شد دوباره . وقتی روی سکو ی اول ایستاد مثل همیشه پرچم ایران بر دوشش بود اما یک چیز تازگی داشت ، قاب عکسی که بالای سرش برد در سکوهای قبلی نبود! شاید هم بود من ندیده بودم. بعد از این قهرمانی فرق بین تختیها و رضازاده ها برایم روشن تر شد.
۳-باز هم تفاوت
بابک در نوشته هایش از ادبیاتی خاص استفاده می کند که من را از جهاتی به یاد برخی از نوشته های آرش در آیه های زمینی می اندازد (ممکن است مسئله ریشه ی ژنتیکی داشته باشد!) ولی به طور کلی تفاوتی بارز بین ادبیات نوشتاری آرش و بابک وجود دارد. شاید تنها وجه تشابه روشن نوشته های آن گونه ی این دو پیچیدگی ساختاری ادبیات آنهاست. تفاوت عمده در ذهن خواننده شکل می گیرد. درنوشته های آن گونه ی آرش انسجام معنایی در ذهن خواننده حفظ می شود چون در حداقل جملات منظور و معنای اصلی را می رساند (که این البته هنری است که هر کسی ندارد) اما در نوشته های بابک به دلیل طولانی بودن (و البته پیچیدگی ذاتی آن، که این پیچیدگی همان طور که قبلن هم گفتم در نزد آرش هم وجود دارد) انسجام معنایی در ذهن من خواننده از بین می رود و این گونه است که نوشته های بابک را برای فهم دقیق و رسیدن به معنای مورد نظر دو تا سه بار باید خواند و مطالب را ساده تر کرد! (شاید هم مشکل از من باشد نمی دانم). چون به آیه ای زمینی دست رسی نداشتم نمونه ی نوشته ی آرش راهم ندارم که نشان دهم اکنون هم آرش به آن سبک دیگر نمی نویسد و یا کمتر می نویسد. اما درمورد بابک به عنوان نمونه این را بخوانید.